-برفستان_ مثنوی❄📚
مثنوی معنوی، اثری آموزشی، تعلیمی است و مولانا جلال الدین در لابلای ابیات و سطور این کتاب، بیشتر همانند یک "آموزگار" ظاهر می شود تا به مثابه یک "شاعر".
به عبارت دیگر مولانا سعی دارد اصول و بطون عرفان نظری و حقایق و ظرائف مسیر تربیت اخلاقی و سلوک را در پهنه مثنوی، موی به موی به مخاطب بیاموزد.
نخستین داستانِ مثنوی مولوی، شاید مهمترین و بامعناترین قصهی مثنوی باشد؛ زیرا مولوی آن را «نقدِ حال» خود میداند، یعنی حالتی را که احساس کردهاست یا حس میکند، دراین داستان دیده و به نوعی میخواهد دریافتِ خود را از عشق و عرفان و تجربهی شخصیاش از احساس عاشقانه را با این داستان بیان کند و به خواننده یا شنونده منتقل نماید.
مولانا در ابتداي آن مي گويد كه اين داستان در حقيقت سرگذشت خود ماست. درواقع استفاده از داستان و حكايت در شعر حكمي و تعليمي عرفاني از همان آغاز ، مد نظر عرفا وشعراي عارف بوده است ، زيرا داستان و حكايت علاوه بر جنبه لذت آفريني و تاثير بخشي مي توانست معاني و معارفي را كه فهم آن براي عموم مردم غالبا" پيچيده و مشكل بوده ساده و قابل درك كند.
به طور كلي ، مولانا در مثنوي سعي كرده است پيچيده ترين مطالب عرفاني را به زباني ساده بيان كند تا قابل فهم براي هر انسان دل سوخته و سرمستي باشد و توجه دارد كه مخاطبان او همگي از فضلا و علما نيستند.
********
داستان پادشاه و کنیزک، ۹ بخش از مثنوی معنوی را در بر گرفته است که عبارت است از:
اول: عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او
دوم: ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهٔ کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را
سوم: از خداوند ولیالتوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بیادبی
چهارم: ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند
پنجم: بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند
ششم: خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک
هفتم: دریافتن آن ولی رنج را و عرض کردن رنج او را پیش پادشاه
هشتم: فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر
نهم: بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تامل فاسد
*خلاصه داستان پادشاه و کنیزک:
روزی پادشاهی نیرومند که دین و سیاست را یکجا با خود داشت ولی «عشق» را تجربه نکرده بود ، به قصد شکار به همراه خدمتکارانش به بیرون شهر رفت. درمیانه راه کنیزکی زیبارو دید و دلباخته او شد و بر آن شد که او را به دست آورد و همراه خود به کاخ ببرد ، پس با مال فراوانی که داشت به خواسته اش دست یافت و او را خرید؛
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !