
- تاریخ ارسال : دوشنبه 12 آذر 1397
- موضوعات : برنامه هفتگی برفستان , دوشنبه(اتاق نقد ادبی)(دمی با شاعران:سعدی) ,
- بازدید : 209 مشاهده
_برفستان_نقد داستان یکلیا و تنهایی او تقی مدرسی
خلاصه داستان:
یَکُلیا دختر پادشاه اورشلیم که عاشق یکی از چوپانهای پدرش به ٰنام کوشی شده بود، مورد خشم و غضب پدرش واقع شده و عریان از شهر رانده میشود. شب هنگام در کنار رود ابانه بر خاک میافتد و از اتّفاقات رخ داده مینالد شیطان در هیأت پیرمردی به ملاقات یکلیا آمده و او را دلداری میدهد و برای تسلای او از تسّلط دو روزۀ خود بر یکی از پادشاهان گذشته بنی اسراییل و شهر اورشلیم به نام میکاه سخن میگوید: میکاه شاه در انتظار بازگشت پسرش عازار از میدان جنگ است امنون عابد مژده بازگشت پیروزمندانه عازار از جنگ های دو ساله در سرزمین های مختلف را به پادشاه میدهد و میگوید سردار جنگجو عازار به مناسبت پیروزی هایش شب جشنی بیرون دروازه های شهر بر پا میکند و از پادشاه تقاضا دارد که به جشن او بپیوندد. پادشاه و همراهانش به اردوی عازار در پشت دروازه های شهرمیروند .
سردار فاتح از جنگ، زن فتّان و زیبایی به نام "تامار" از قبیلة "بنی عمون" به غنیمت آورده است این زن که فرستاده شیطان است همه را مجذوب خود میکند قاصدی از راه میرسد و به پادشاه خبر میدهد که خداوند در کوه سفاره بر یاکین نبی ظاهر شده و اسراییل را از از نفوذ شیطان در اورشلیم بر حذر داشته است. عامّه مردم معتقدند تامار فرستاده شیطان است و باید اخراج شود. با اعتراضها و فشار های مردم و با آمدن نشانه های خشم یهوه "خداوند" ، تامار از شهر رانده می شود. خشم یهوه فرو مینشیند مردم خرسند شده و به شادی میپردازند. امّا زندگی برای پادشاه بدون زیبایی، عشق و لذّت می شود و گویی چیزی در او شکسته است و دیگر آن پادشاه سابق نیست.
داستان دو روز حکومت را شیطان برای یکلیا بازگو میکند و سپس پیش از آنکه هوا روشن شود و چهرۀ او نمایان گردد، عصا زنان بر روی رود ابانه راه میافتد و میرود و یکلیا در حالی که نیمه عریان بر روی علف زارها افتاده است، رفتن او را نظاره میکند....
عناصر داستانی و نقد: